مراببخش محرم جان اما....
مراببخش صفرجان اما...اما چقدر سنگین شده ای. سنگینی نه از جنس سنگینی که قدیم ترها میگفتند که شاید یه جورهایی معنای نحسی را میداد که من معنایت به آن جنس را هیچ وقت نمیخواهم بفهمم مگر میشود چیزی جایی مکانی زمانی نحس باشد اما چیز دیگری را زنده نگه دارد میشود میشود آیا .... سنگینی که من فهمیده ام ازین جنس آخراست از همان جنس احیا .... داستان اینست که از همان ابتداها که یادم می اید. آن روزها محله و شهر سیاه پوش می شد. کسی اما و اگر نداشت و از عزاداری و... ناراحتی نمی گرفت. اما حالا.... محرم جان سنگین شده ای اصلا سایه ات سنگین شده... شاهدش امروز بود که مرا بدجور فهمانید بدجور... در مترو شنیدم باهم حرف میزدند زنی میگفت بخاطر اینست که ساختمانها از زمان جنگ بازسازی شده نوسازی نشده استحکام ندارد اصلا دلیلش همین است دیگری میگفت اینقدر که ملت عزاداری دوست دارند (خداهم) عزادارشان میکند منهم که از همه جا بی خبر. باخودم گفتم از همان بحث های همیشگی است اما ساعتی بعد فهمیدم که خدا چگونه همه را عزادار میکند؟!!!!!! فهمیدم تحلیل چند مسافر مترو را؛ دو بعلاوه دو میشود چهار. مردم چون دوماه است برای امامشان عزاداری کردند خدا گفته حالا که اینقدعزاداری دوست دارید بفرمایید اینهم عزاداری ... ایران عراق امارات کویت ترکیه.... چقد زود ما عوض شدیم بهتر بگویم برخی مان عوضی درست ز به نام خدای حسین (ع)...
ادامه مطلبما را در سایت به نام خدای حسین (ع) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 30randg بازدید : 76 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 12:44